فوتبال برای بازنده و برنده تمام میشود و از یادها میرود اما برخی پیامها ماندگارند.
به گزارش ایسنا، روزنامه دنیای اقتصاد نوشت: «مسابقات لیگ بیستم فوتبال ایران به پایان رسید و حالا آن چه باقی مانده، خاطرات این دوره از بازیهاست. فوتبال برای بازنده و برنده تمام میشود و از یادها میرود اما برخی پیامها ماندگارند. پنج چهره از لیگ بیستم را برایتان برگزیدهایم؛ پنج چهره که از سرگذشت هر کدام از آنها میشود یک پیام گرفت.
ادب مرد، به ز «جام» اوست
محرم نویدکیا
بدون تردید پدیده برتر اخلاقی برای فوتبال ایران در لیگ بیستم محرم نویدکیا بود. سرمربی سپاهان از همان روز اول تفاوتهایش با بسیاری از همکارانش را نشان داد و ثابت کرد میشود در بالاترین سطح این فوتبال، در کورس قهرمانی رقابت کرد اما ادب و اخلاق را از کف نداد. نویدکیا در نخستین فصل سرمربیگریاش بالاتر از حد نصاب قهرمانی امتیاز گرفت اما بدشانس بود که یک پرسپولیس خارقالعاده همه رکوردها را شکست و دست این تیم را از جام کوتاه کرد. در فوتبال معمولا همه تحسینها صرف برندگان میشود اما این بار اوضاع فرق داشت و یک «بازنده» سهم پررنگی از تشویقها را از آن خود کرد. نویدکیا اخلاق خوش و وقار و نجابتش را در همه بزنگاههای دشوار لیگ حفظ کرد و صد البته این، میراثی حتی ارزشمندتر از جام قهرمانی است. امیدواریم نویدکیا تا روز پایان مربیگری، همین قدر نجیب و محترم باقی بماند.
اسمها فوتبال بازی نمیکنند
شیخ دیاباته
بیایید به ابتدای فصل برگردیم؛ به زمانی که شایعه قطع همکاری شیخ دیاباته با استقلال اوج گرفته بود. اگر آن روز شیخ از استقلال جدا میشد و این تیم همین نتایج را میگرفت، امروز گروهی از هواداران عاملان فراریدادن دیاباته را نفرین میکردند و مدعی میشدند یک اراده بیرونی مانع از موفقیت آنها شده است. قبلا چنین فضایی درباره مامه تیام به وجود آمده بود و چون شیخ فصل گذشته آقای گل هم شد، حتما تبعات جدایی او میتوانست بیشتر باشد. با این حال مهاجم مالیایی ماند اما ماندنی که از صد تا رفتن بدتر بود. دیاباته در لیگ بیستم تبدیل به کماثرترین بازیکن استقلال شد و تنها دو گل در بازی رفت با تراکتور به ثمر رساند. او امسال فقط برای استقلال هزینه و درد سر اضافی درست کرد. در نتیجه باید یاد بگیریم این اسمها نیستند که فوتبال بازی میکنند. گاهی یک سرباز گرسنه، بهتر از هزار ستاره سیر و بیانگیزه است.
رفیق نیمهراه نباشیم
رسول خطیبی
داستان او در لیگ بیستم بسیار غمانگیز و در عین حال عبرتآموز بود. رسول خطیبی که خودش آلومینیوم اراک را بالا آورد و نیمفصل اول بسیار درخشانی با این تیم داشت، بین دو نیمفصل با پیشنهاد تراکتور مواجه شد. در نتیجه نتوانست به وسوسه حضور روی این نیمکت جذاب غلبه کند، آلومینیوم را رها کرد و به تبریز رفت. نتایج او روی نیمکت تراکتور قابل قبول نبود. سوپرجام و جام حذفی را از دست داد و در لیگ هم شرایط بسیار بدی داشت. در نهایت مدیران باشگاه تصمیم گرفتند او را کنار بگذارند. به همین سادگی کسی که در نیمفصل اول مورد ستایش عموم قرار داشت و مخصوصا در اراک بسیار محبوب بود، در نیمفصل دوم از نظر فنی و اعتباری قافیه را باخت و برچسب «رفیق نیمهراه» را به جان خرید. گاهی باید بر وسوسهها غلبه کرد. هر موقعیت جذابی لزوما قرار نیست معطوف به خیر باشد. گاهی هول حلیم، مساوی است با سقوط در دیگ.
بین ستارهها هم میشود درخشید
یاسین سلمانی
یک باور غلط و دیرپا در فوتبال ایران وجود دارد که بر اساس آن تصور میشود تیمهای بزرگ جای جوانگرایی و پیداکردن پدیدههای جدید نیست. حتی برخی مربیان و پیشکسوتان بهصراحت این موضوع را به زبان میآورند که مثلا پرسپولیس و استقلال باید بهترینها را بخرند و اینجا جای کشف و تربیت بازیکنان گمنام نیست. چنین مسالهای اما مطلقا صحت ندارد و اگر مربی درایت کافی داشته باشد، حتی بین یک کهکشان بازیکن اسمی هم میشود سوسوزدنهای یک ستاره جدید و مستعد را تشخیص داد. این همان کاری بود که محرم نویدکیا امسال در سپاهان کرد و به چند بازیکن جوان میدان داد. بزرگترین کشف محرم اما یاسین سلمانی بود؛ بازیکن ۲۰ ساله زاده گرگان که بعد از حضور نویدکیا در سپاهان مورد توجه ویژه قرار گرفت و تواناییهایش را به رخ کشید. این هافبک هجومی امسال چهار گل برای سپاهان زد و قطعا در آینده حرفهای بیشتری برای گفتن خواهد داشت.
تسلیم وسوسهها نشو
محمود فکری
پایان فصل گذشته، محمود فکری نقش منجی و قهرمان را در قائمشهر ایفا میکرد. او که از میانه راه به نساجی اضافه شد نهتنها توانست این تیم را در لیگ برتر نگه دارد بلکه هیچ باختی را هم تجربه نکرد. در نتیجه همه فکری را دوست داشتند و به او احترام میگذاشتند. محمود هم با نساجی قرارداد داشت و همه چیز برای شروع یک فصل درخشان در لیگ بیستم آماده به نظر میرسید. با این حال پیشنهاد باشگاه استقلال به این مربی برای هدایت آبیپوشان او را وسوسه کرد. فکری تنها دو ماه پیش از آن در مصاحبهای گفته بود: «زمانی مربی استقلال میشوم که به اندازه کافی تجربه کسب کرده باشم.» اما با ارائه پیشنهاد از سوی آبیپوشان پایتخت نتوانست احساساتش را کنترل کند و این پیشنهاد را پذیرفت. بقیهاش را هم که میدانید؛ مجادله و فسخ قرارداد با نساجی به شکلی نه چندان شایسته، ناکامی در استقلال، اتهامزنی به بازیکنان این تیم، حضور پرحاشیه در نفت مسجدسلیمان و بقای دشوار در هفته آخر. روز اول اگر فکری بر عطش حضور روی نیمکت استقلال غلبه میکرد، هم حرمتش در قائمشهر حفظ میشد و هم هنوز میتوانست یک گزینه بالقوه و قابل احترام برای هدایت آبیها در آینده باشد. یک وسوسه نابهنگام، گاهی میتواند خیلی چیزها را از آدم بگیرد. این درس کوچکی نیست.
ادب مرد، به ز «جام» اوست
محرم نویدکیا
بدون تردید پدیده برتر اخلاقی برای فوتبال ایران در لیگ بیستم محرم نویدکیا بود. سرمربی سپاهان از همان روز اول تفاوتهایش با بسیاری از همکارانش را نشان داد و ثابت کرد میشود در بالاترین سطح این فوتبال، در کورس قهرمانی رقابت کرد اما ادب و اخلاق را از کف نداد. نویدکیا در نخستین فصل سرمربیگریاش بالاتر از حد نصاب قهرمانی امتیاز گرفت اما بدشانس بود که یک پرسپولیس خارقالعاده همه رکوردها را شکست و دست این تیم را از جام کوتاه کرد. در فوتبال معمولا همه تحسینها صرف برندگان میشود اما این بار اوضاع فرق داشت و یک «بازنده» سهم پررنگی از تشویقها را از آن خود کرد. نویدکیا اخلاق خوش و وقار و نجابتش را در همه بزنگاههای دشوار لیگ حفظ کرد و صد البته این، میراثی حتی ارزشمندتر از جام قهرمانی است. امیدواریم نویدکیا تا روز پایان مربیگری، همین قدر نجیب و محترم باقی بماند.
اسمها فوتبال بازی نمیکنند
شیخ دیاباته
بیایید به ابتدای فصل برگردیم؛ به زمانی که شایعه قطع همکاری شیخ دیاباته با استقلال اوج گرفته بود. اگر آن روز شیخ از استقلال جدا میشد و این تیم همین نتایج را میگرفت، امروز گروهی از هواداران عاملان فراریدادن دیاباته را نفرین میکردند و مدعی میشدند یک اراده بیرونی مانع از موفقیت آنها شده است. قبلا چنین فضایی درباره مامه تیام به وجود آمده بود و چون شیخ فصل گذشته آقای گل هم شد، حتما تبعات جدایی او میتوانست بیشتر باشد. با این حال مهاجم مالیایی ماند اما ماندنی که از صد تا رفتن بدتر بود. دیاباته در لیگ بیستم تبدیل به کماثرترین بازیکن استقلال شد و تنها دو گل در بازی رفت با تراکتور به ثمر رساند. او امسال فقط برای استقلال هزینه و درد سر اضافی درست کرد. در نتیجه باید یاد بگیریم این اسمها نیستند که فوتبال بازی میکنند. گاهی یک سرباز گرسنه، بهتر از هزار ستاره سیر و بیانگیزه است.
رفیق نیمهراه نباشیم
رسول خطیبی
داستان او در لیگ بیستم بسیار غمانگیز و در عین حال عبرتآموز بود. رسول خطیبی که خودش آلومینیوم اراک را بالا آورد و نیمفصل اول بسیار درخشانی با این تیم داشت، بین دو نیمفصل با پیشنهاد تراکتور مواجه شد. در نتیجه نتوانست به وسوسه حضور روی این نیمکت جذاب غلبه کند، آلومینیوم را رها کرد و به تبریز رفت. نتایج او روی نیمکت تراکتور قابل قبول نبود. سوپرجام و جام حذفی را از دست داد و در لیگ هم شرایط بسیار بدی داشت. در نهایت مدیران باشگاه تصمیم گرفتند او را کنار بگذارند. به همین سادگی کسی که در نیمفصل اول مورد ستایش عموم قرار داشت و مخصوصا در اراک بسیار محبوب بود، در نیمفصل دوم از نظر فنی و اعتباری قافیه را باخت و برچسب «رفیق نیمهراه» را به جان خرید. گاهی باید بر وسوسهها غلبه کرد. هر موقعیت جذابی لزوما قرار نیست معطوف به خیر باشد. گاهی هول حلیم، مساوی است با سقوط در دیگ.
بین ستارهها هم میشود درخشید
یاسین سلمانی
یک باور غلط و دیرپا در فوتبال ایران وجود دارد که بر اساس آن تصور میشود تیمهای بزرگ جای جوانگرایی و پیداکردن پدیدههای جدید نیست. حتی برخی مربیان و پیشکسوتان بهصراحت این موضوع را به زبان میآورند که مثلا پرسپولیس و استقلال باید بهترینها را بخرند و اینجا جای کشف و تربیت بازیکنان گمنام نیست. چنین مسالهای اما مطلقا صحت ندارد و اگر مربی درایت کافی داشته باشد، حتی بین یک کهکشان بازیکن اسمی هم میشود سوسوزدنهای یک ستاره جدید و مستعد را تشخیص داد. این همان کاری بود که محرم نویدکیا امسال در سپاهان کرد و به چند بازیکن جوان میدان داد. بزرگترین کشف محرم اما یاسین سلمانی بود؛ بازیکن ۲۰ ساله زاده گرگان که بعد از حضور نویدکیا در سپاهان مورد توجه ویژه قرار گرفت و تواناییهایش را به رخ کشید. این هافبک هجومی امسال چهار گل برای سپاهان زد و قطعا در آینده حرفهای بیشتری برای گفتن خواهد داشت.
تسلیم وسوسهها نشو
محمود فکری
پایان فصل گذشته، محمود فکری نقش منجی و قهرمان را در قائمشهر ایفا میکرد. او که از میانه راه به نساجی اضافه شد نهتنها توانست این تیم را در لیگ برتر نگه دارد بلکه هیچ باختی را هم تجربه نکرد. در نتیجه همه فکری را دوست داشتند و به او احترام میگذاشتند. محمود هم با نساجی قرارداد داشت و همه چیز برای شروع یک فصل درخشان در لیگ بیستم آماده به نظر میرسید. با این حال پیشنهاد باشگاه استقلال به این مربی برای هدایت آبیپوشان او را وسوسه کرد. فکری تنها دو ماه پیش از آن در مصاحبهای گفته بود: «زمانی مربی استقلال میشوم که به اندازه کافی تجربه کسب کرده باشم.» اما با ارائه پیشنهاد از سوی آبیپوشان پایتخت نتوانست احساساتش را کنترل کند و این پیشنهاد را پذیرفت. بقیهاش را هم که میدانید؛ مجادله و فسخ قرارداد با نساجی به شکلی نه چندان شایسته، ناکامی در استقلال، اتهامزنی به بازیکنان این تیم، حضور پرحاشیه در نفت مسجدسلیمان و بقای دشوار در هفته آخر. روز اول اگر فکری بر عطش حضور روی نیمکت استقلال غلبه میکرد، هم حرمتش در قائمشهر حفظ میشد و هم هنوز میتوانست یک گزینه بالقوه و قابل احترام برای هدایت آبیها در آینده باشد. یک وسوسه نابهنگام، گاهی میتواند خیلی چیزها را از آدم بگیرد. این درس کوچکی نیست.