کد خبر : 70432
تاریخ انتشار : جمعه ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۴:۳۷

«این قدر چرا، چرا نکن!»

«این قدر چرا، چرا نکن!»

مادر حرف دختربچه را قطع کرد و گفت: «اِ… این قدر چرا، چرا نکن… من نمی‌دونم چرا.» به گزارش ایسنا، سروش صحت در روزنامه اعتماد نوشت: «مردی که جلوی تاکسی نشسته بود، گفت: «بیمارستان‌ها پر شده، تخت خالی خیلی سخت گیر میاد.» راننده گفت: «خیلی زیاد شده، هر کی را می‌شناختیم، کرونا گرفته.» دختربچه‌ای که عقب تاکسی

«این قدر چرا، چرا نکن!»

مادر حرف دختربچه را قطع کرد و گفت: «اِ… این قدر چرا، چرا نکن… من نمی‌دونم چرا.»

به گزارش ایسنا، سروش صحت در روزنامه اعتماد نوشت: «مردی که جلوی تاکسی نشسته بود، گفت: «بیمارستان‌ها پر شده، تخت خالی خیلی سخت گیر میاد.»
راننده گفت: «خیلی زیاد شده، هر کی را می‌شناختیم، کرونا گرفته.»
دختربچه‌ای که عقب تاکسی کنار مادرش نشسته بود، گفت: «مامان چرا کرونا این قدر زیاد شده؟»
مادر گفت: «نمی‌دونم مامان جون.»
مردی که جلوی تاکسی نشسته بود، گفت: «چون هنوز خیلی‌ها واکسن نزدن، خیلی‌ها هم رعایت نمی‌کنن.»
دختربچه پرسید: «چرا هنوز خیلی‌ها واکسن نزدن؟»
مادر گفت: «نمی‌دونم مامان جون.»
دختربچه پرسید: «چرا بعضی‌ها رعایت نمی‌کنن؟»
مادر گفت: «نمی‌دونم مامان جون.»
راننده گفت: «عمو، بعضی‌ها مجبورن بیان بیرون، مجبورن برن سر کار، مجبورن کار کنن.»
دختربچه پرسید: «چرا مجبورن کار کنن؟»
راننده گفت: «چون اگه کار نکنن پول ندارن.»
دختربچه گفت: «مامان چرا…»
مادر حرف دختربچه را قطع کرد و گفت: «اِ… این قدر چرا، چرا نکن… من نمی‌دونم چرا.»

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0
0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها