مرگ آخرین قصه ما نیست !
همینکه به دشتی بزرگ رسیدند، محمود فرمان ایست داد و همه نشستند و او شروع به صحبت کرد. از معنویتی که نیروها با قدرت بیشتری جلو میبرد و از شهدا؛ انگار دری به دنیایی تازه روی بچهها باز کرد. حرفهایش خیلی به جانودل بچهها نشست. به گزارش ایسنا، «محبوب حبیب» زندگینامه مستند سردار شهید محمود
همینکه به دشتی بزرگ رسیدند، محمود فرمان ایست داد و همه نشستند و او شروع به صحبت کرد. از معنویتی که نیروها با قدرت بیشتری جلو میبرد و از شهدا؛ انگار دری به دنیایی تازه روی بچهها باز کرد. حرفهایش خیلی به جانودل بچهها نشست.
به گزارش ایسنا، «محبوب حبیب» زندگینامه مستند سردار شهید محمود مرادی از فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسولالله است که به همت نشر ۲۷ بعثت در دسترس علاقهمندان قرارگرفته است.
این کتاب به قلم لیلا خجستهراد و تحقیق راحله قرایی به نگارش درآمده است. نویسنده کتاب را با حال و هوای تهران در دهه چهل و تولد شهید شروع کرده است. هر چه در این کتاب جلوتر میرویم با یک سبک زندگی خانوادگی اسلامی و تربیت بچههای خانواده مرادی آشنا میشویم. لحظههایی که خانه غرق در شادی است و خواننده لبخند به لبش مینشیند. این روایت تا روزهای انقلاب و حضور طولانی محمود در جنگ ادامه دارد. بچههای گردان حبیب عاشق محمود و بذلهگوییهایش میشوند. محبوبشان است تا شلمچه که گردان را تنها میگذارد و به آرزوی خود میرسد اما هنوز هم محبوب حبیب است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «همینکه به دشتی بزرگ رسیدند، محمود فرمان ایست داد و همه نشستند و او شروع به صحبت کرد. از معنویتی که نیروها با قدرت بیشتری جلو میبرد و از شهدا؛ انگار دری به دنیایی تازه روی بچهها باز کرد. حرفهایش خیلی به جانودل بچهها نشست.
میگفت یک کماندوی آمریکایی بیشترین آموزشها و آمادگی نظامی را براش میگذارن؛ اما وقتی توی معرکه قرار میگیرد، نمیتونه شجاعت و سلحشوری زیادی از خودش نشون بده. درنتیجه مجبور میشن که مواد مخدر و مشروبات الکی استفاده کنن تا به ترسشون غلبه کنن؛ اما اینجا مرگ آخرین قصه ما نیست و قصه ما تازه بعد از مرگ شروع میشه و زندگی واقعیمون ادامه داره.»
این کتاب به قلم لیلا خجستهراد و تحقیق راحله قرایی به نگارش درآمده است. نویسنده کتاب را با حال و هوای تهران در دهه چهل و تولد شهید شروع کرده است. هر چه در این کتاب جلوتر میرویم با یک سبک زندگی خانوادگی اسلامی و تربیت بچههای خانواده مرادی آشنا میشویم. لحظههایی که خانه غرق در شادی است و خواننده لبخند به لبش مینشیند. این روایت تا روزهای انقلاب و حضور طولانی محمود در جنگ ادامه دارد. بچههای گردان حبیب عاشق محمود و بذلهگوییهایش میشوند. محبوبشان است تا شلمچه که گردان را تنها میگذارد و به آرزوی خود میرسد اما هنوز هم محبوب حبیب است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «همینکه به دشتی بزرگ رسیدند، محمود فرمان ایست داد و همه نشستند و او شروع به صحبت کرد. از معنویتی که نیروها با قدرت بیشتری جلو میبرد و از شهدا؛ انگار دری به دنیایی تازه روی بچهها باز کرد. حرفهایش خیلی به جانودل بچهها نشست.
میگفت یک کماندوی آمریکایی بیشترین آموزشها و آمادگی نظامی را براش میگذارن؛ اما وقتی توی معرکه قرار میگیرد، نمیتونه شجاعت و سلحشوری زیادی از خودش نشون بده. درنتیجه مجبور میشن که مواد مخدر و مشروبات الکی استفاده کنن تا به ترسشون غلبه کنن؛ اما اینجا مرگ آخرین قصه ما نیست و قصه ما تازه بعد از مرگ شروع میشه و زندگی واقعیمون ادامه داره.»
برچسب ها :
ناموجود
اشتراک در
0 نظرات
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0